سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان‌هایی از امام هادی (ع)

 

عکس های مذهبی

 

برای مشاهده به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.


 

یکى از اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه علیه به نام اسحاق بن ابراهیم حکایت کند:

روزى به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ، شخصى را دیدم که در مجلس حضرت اظهار داشت : مدّتى است که مبتلا به سردرد شدیدى گشته ام .

امام علیه السلام فرمود: ظرفى را با مقدارى آب بردار و این آیه شریفه قرآن را بر آن بخوان :

أ وَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتِ وَ الاْ رْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتّقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیٍ حَیُّ أ فَلا یُؤْمِنُونَ.(1)

و سپس آن را بیاشام ، که انشاءاللّه سردرد برطرف خواهد شد.(2)

 

حضور داشتند، چنین فرمود:

اسم اعظم خداوند متعال ، داراى هفتاد و سه حرف مى باشد که آصف بن برخیا - وصىّ حضرت سلیمان علیه السلام - یک حرف از مجموع آن ها را مى دانست و زمین برایش کوچک شد، به طورى که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را نزد حضرت سلیمان علیه السلام آورد.

ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال محفوظ مى باشد.(3)

 

 هنگامى که خداوند متعال نوزادى به حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام عطا نمود، عدّه اى از اصحاب ، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند.

وقتى بر حضرت وارد شدند، او را شادمان و مسرور نیافتند؛ علّت را جویا شدند؟

امام علیه السلام فرمود: به نوزاد امیدى ندارم ، چون که او عدّه بسیارى را گمراه مى گرداند.

پس پیش گوئى حضرت و علّت ناراحتى آن بزرگوار تحقّق یافت و این نوزاد همان جعفر کذّاب شد.(4)

 

ابوهاشم جعفرى حکایت کند:

روزى در محضر شریف امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم ، کودکى وارد شد و شاخه گلى را تقدیم آن حضرت کرد.

امام علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد و بوسید؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت :

هر که شاخه گلى را ببوید و بر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمّد و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بى شمارى را در نامه اعمالش ثبت مى نماید؛ و نیز بسیارى از خطاها و لغزش هایش را مورد عفو قرار مى دهد.(5)

 

یکى از اهالى کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام شرفیاب شد و اظهار داشت :

یاابن رسول اللّه ! من از دوستان و علاقه مندان به شما و اجدادتان مى باشم ، و داراى قرض سنگینى هستم و چون توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام .

امام هادى علیه السلام فرمود: همین جا بِایست تا چاره اى بیندیشم .

پس از گذشت لحظاتى ، مقدار سى هزار دینار از طرف متوکّل - خلیفه عبّاسى - براى حضرت آوردند.

حضرت سلام اللّه علیه آن پول ها را از ماءمور متوکّل گرفت و بى درنگ و بدون آن که محاسبه نماید، تمامى آن سى هزار دینار را تحویل آن شخص کوفى داد.

پس آن مرد کوفى مقدار ده هزار دینار از آن ها را برداشت و اظهار نمود: یاابن رسول اللّه ! من بیش از ده هزار دینار نیاز ندارم ، چون به همان مقدار بدهکار هستم و براى من همین مقدار کافى است .

ولى امام علیه السلام از پس گرفتن آن بیست هزار دینار خوددارى و امتناع نمود.

لذا آن مرد کوفى تمامى آن هدیه را گرفت و گفت : خداوند بهتر مى داند که چه کسانى را امام و حجّت خود بر انسان ها قرار بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد.(6)

 

پی نوشته ها:

 

(1) سوره انبیاء: آیه 30.

(2) بحارالا نوار: ج 92، ص 51، ح 7.

(3) بحارالا نوار: ج 27، ص 26، ح 3.

(4) عیون المعجزات : ص 135.

(5) کافى : ج 6، ص 525، ح 5، حلیة الا برار: ج 5، ص 37، ح 3.

(6) ینابیع المودّة : ج 3، ص 128.



کلمات کلیدی :
مطالب مذهبی
نوشته شده توسط حمید جباری در 91/6/6 و ساعت 1:43 صبح | نظر
آخرین مطالب ارسال شده
فرزانگان امیدوار
دلنوشته های قاصدک
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
ஜ کــــــــلبه ← اف1 ஜ
****شهرستان بجنورد****
میراب نوشت

.: شهر عشق :.
$$دوست$$
عکس های عاشقانه
ستاره سهیل
عطر یاس
حرف های تنهایی
برادران شهید هاشمی
هیئت
پرسپولیس
جـــــام غـــــزل
tanasob andam
ای دریغااااااااا
☀❤ یوزر و پسورد نود 32, پسورد نود 32, یوزرنیم و پسو
...*تنهابهارم...*
Cyberom UTM
فیلسوف
نوجوونی از خودتون
دکتر علی حاجی ستوده
جزتو